یکی از تکالیف کلاس ما این بود که در پایان بعضی روزها به هر دانش اموزی کیسه زباله ای داده میشد تا زباله های مسیر مدرسه تا خانه ای خود را جمع اوری کند.
سلام...من اونیم که با عارف فیلم(موز) را ساخته ایم البته تهیه کننده و کارگردان عارف امیریان است و ول کن بابا بیا بریم داخل فیلم آن را میبینی می خواهد کرنر بزنداما تماشا گران بی فرهنگ به او موز پرتاب می کنند او ولی در وسط بازی موز میبیند و دل او موز می خواهد و می رود سمت آن و میخورد...پسری فوتبالیست که عاشق فوتبال است و همه ی فوتبال هارا می بیند اگر از او بپرسید دربی انگلیس چند چند شد میگوید منچستر سیتی و یونایتد دربی انگلیس ۲بر صفر به نفع سیتی تمام شد... برویم خوب آن هم به ورزشگاهی به نام آزادی میرود تماشا گران بی فرهنگ هم به سوی آن موز و خیار پرتاب میکند و او میرود بشقاب و....میآورد ومی خورد تمام...نویسنده: علیرضا دهقانزاده
سلام...بچه ها میخواهم تئاتر بچه هارا به شما بگوییم یک روز یادم نیست و نمیدونم چه روزی بود آن روز آقای رایگان آمد و بچه ها را خنداند و رفت بعد نوبت بچه ها کلاس ششم شد آمدند ...بازیگران ....کامران افضلی...امیررضا امیریان...ابولفضل عباسپور......عارف امیریان... عکس بردار و فیلمبردار :محمد قانعی بودند ...اصل کاری اینجاست که بچه ها چیکار کردند خلاصه داستان ...کامران همراه خود یک بالشت و یک پتو داشت امیررضا هم دو بادکنک کامران وارد شد و خوابید عارف و امیررضا هم وارد شدند و بادکنک بازی کردند ناگهان باد کتک تر کید و کامران بیدار شد برو به کتک آن ها رفتند ابولفضل وارد شد تبل رازد خیلی محکم زد کامران خیلی عصبانی شد هر سه تا بر کتک خداحافظ خیلی خوش گذشت...نویسنده :علیرضا دهقانزاده
سلام...من اونیم که معلم گفت آن صندلی که با اجر ساخته شده و سفید شده که معلم گفت روی آن یک نقاشی بکش و گفت یک چیز بکش و به من نشان بده که روی صندلی بکشیم من اول گفتم مار بکشم اما بعد نظرم عوض شد و روز بعد به معلم گفتم که قطار بکشم و با کمک معلم آقای بهشتی .....بنازاده....عارف....رنگانی....بامری... دهقانزاده....جنتی...بودند که به من کمک کردند تا آن را بنویسم......ممنون.
نویسنده:علیرضا دهقانزاده.
سلام...من علیرضا دهقانزاده هستم و میخواهم که کفشبالیست ها را برای شما تعریف کنم یک روز من به کتابخانه رفتم وهمان موقع معلم آمد و گفت من می خواهم یک نفر در کلاس بتواند یک استاپ موشن بسازد من قبول کردم تا آن را بسازم از معلم پرسیدم که چطوری می شود یک استاپ موشن ساخت چطور چیزی است معلم گفت با عکس یعنی باید خیلی زیاد عکس بگیری تا آن استاپ موشن ساخت و آن ها را کنار هم میگزاریم تا یک فیلم بشود و روی آن صداهم می گذاریم و به بچه ها نشان می دهیم من آن را ساختم شد دو روز و عکس ها هم شد ۵۰۰ تا عکس خیلی خوب شد ....نویسنده علیرضا دهقانزاده😌
با سلام...من علی رضا دهقان زاده هستم ما در یک روز به کتابخانه عمومی رفتیم با زعیمیان و بابایی و من و معلم رفتیم کارمان که آنجا تمام شد معلم گفت بیایید برویم مغازه آقای توکلی کتاب بخوانیم ما هم قبول کردیم و رفتیم آنجا که رسیدیم کتاب های رنگا رنگ آنجا بود من و بچه ها کتاب ورداشتیم وشروع به خواندن کردیم فکر کنم بابایی هم کتاب خواندن را خیلی دوست داشت چون داشت زیاد کتاب میخواند همان موقع ابراهیمی به جمع ما اضافه شد و او هم کتاب خواند بعد از چند ساعت که می خواستیم به خانه برویم از آقای توکلی خدا حافظی کردیم و بعد از آقای بهشتی وبه خانه رفتیم خیلی خوش گذشت .......حضرت علی ( ع) می فرمایند (کتاب بوستان دانشمندان است) کتاب بخوانید ..... نویسنده علیرضا دهقانزاده........کمک یار امین رنگانی. .....
با سلام...ما با بچه های کلاس و معلم تصمیم گرفتیم که یک اهنگ بسازیم
نویسنده علیرضا دهقانزاده
با سلام...با کمک مشترک کلاس ششم و پنجم یک کتابخانه در راهرو مدرسه درست کردیم....با تشکر
سلام....در یکی از ساعت های هنر قرار بر نجاری کردن بود و هر گروه دوست داشت چیزی بسازد البته اکثرا تفنگ چوبی ساختند و در نهایت در اطراف مدرسه همدیگر را تعقیب و به هم شلیک میکردند...بنگ...بنگ
